کسانی که با فضای حاکم بر عربستان و خفقان موجود در این کشور آشنایی دارند، به خوبی می دانند که عموم شهروندان عادی عربستانی از این که در ژرفای ذهن خود به انجام کاری مخالف با خواست و اراده حاکمان "بیندیشند"، هراس دارند؛ چه رسد به آن که عملی برخلاف نظر حکومت را در روز روشن انجام دهند. آنان به روش های مختلف به این سرسپردگی و اطاعت بی چون و چرای خود در برابر حاکمان اعتراف و افتخار می کنند و با هزار و یک شیوه با سردمداران "بیعت" می کنند که هرچه از آن حکام فرتوتِ عقل از کف داده میشنوند، کورکورانه "چشم" بگویند.
در چنین کشوری، آیا یک مأمور پلیس با لباس نظامی و در حال انجام وظیفه! به خود جرأت می دهد دست به اقدامی بزند که مورد پسند و رضایت سردمداران نباشد؟
چنان که مراجع عظام، علما و خطبای جمعه در شهرهای مختلف کشورمان تاکید کرده اند، این حادثه نمی تواند ناشی از یک انحراف اخلاقیِ صرف و بدون برنامه ریزی قبلی باشد و بررسی ابعاد و زوایای مختلف آن، نیازمند اقدام قاطع و پیگیری مستمر تا اعدام عاملان حادثه و توبیخ و برکناری زمینه سازان آن در دستگاه های مختلف دولت عربستان است.
کارمان راحت شد!
صرفنظر از ابعاد فاجعهبار این حادثۀ شوم، باید به این نکته هم توجه داشت که بروز یافتن صفات شیطانیِ نهفته در ذات پیروان وهابیت تکفیری، هرروز ابعاد تازهای از گمراهیهای مرکّب آنان را برملا می کند. تاکنون اگر می خواستیم به ملل مختلف اسلامی و غیراسلامی ثابت کنیم که وابستگان این فرقۀ استعماری، به هیچ دین و آیینی پایبند نیستند و هیچ حد و مرزی در بیاخلاقی و خباثت نمیشناسند، چه بسا به ذکر مثالها و ارجاع به کتب و منابع تاریخی و تلاش فکری نیاز بود؛ اما اکنون آنها به دست خویش ثابت کردند که قبیحترین افعال غیرانسانی هم برای آنان و بزرگان و رهبرانشان، کاملا عادی و طبیعی است و سخن کسانی که از بیریشگی و ناشناخته بودن اصل و نسب بزرگان وهابیت و آلسعود می گویند، نه تنها درست و متقن است؛ که اگر حجب و حیای ذاتی پیروان اهل بیت (ع) و رعایت حرمت کلام نبود، باید تاکنون بیش از اینها در این باره گفتوگو میشد.
اکنون چگونه میتوان از سردمداران تروریسم اخلاقی در جهان، انتظار عذرخواهی و تاسف داشت، حال آن که انحرافات بزرگ اخلاقی و بیریشگی و مجهولالنسب بودن، از نظر بزرگان این قوم، از شیخ الارهاب "ابن تیمیه" گرفته، تا تروریست بالفطره "محمد بن عبدالوهاب" و غلامان خانهزاد استعمار، شاه عبدالعزیز و پسرانش، امری عادی و پیش پا افتاده است.